آریــا جـونآریــا جـون، تا این لحظه: 13 سال و 28 روز سن داره
پوریــا جونپوریــا جون، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 29 روز سن داره

روزهای پسرانه

زنده باد این عاشقانه ...

  پسرجان، امروز قصد داشتم از داشته‌­ها و دلخوشی­‌هایمان برایت بگویم، نمی‌­دانم چرا دلم خواست از خودت برایت بگویم ... برایت بگویم عزیزترین­م؛ از روزی که خانه را جور دیگری شناخته­‌ای، هیچ چیزی سر جای خودش نمی­‌باشد، حتی شده وسیله‌­ای که تا پیش از این سانتی­متری از جایش تکان نخورده بوده، به مدد وجود نازنین­ت، تمام خانه را درمی­نوردد... از جاروی آشپزخانه که راهش به سمت پذیرایی کج می­شود و پشه‌­کش یا همان مگس‌­کش که نقش تـِـی را برایت بازی می­کند تا لنگه دمپایی من که روی میز ناهارخوری سبز می­‌شود و لنگه‌­ی دیگرش ب...
30 مرداد 1392

من فدای تو، به جای همه گلها تو بخند ...

  امروز 28 ماه از روزی که آریاجون چشاشو به این دنیا باز  کرد، می­‌گذره... تو اون روزها و شب­‌ها، لحظات و دقایقی پیش چشام رقم خورد، که وقتی به عقب برمی‌­گردم و نگاه می‌کنم، یه لبخندی می­‌شینه گوشه‌­ی لبم، یا بغضی می­‌چسبه به گلوم و اونو خراش میده، چیزایی یادم میاد که یهو ضربان قلبمو می­‌بره بالا و گاهی نفسم بند میاد. آریا بچه‌­ای بود که از تولدش تا حدود 9 ماهگی­ش، تنها چیزی که بهم داد گریه و بی­قراری بود! یادم میاد اون روزا بیدارشدن آریاجون از خواب برابر بود با آوارشدن دنیا روی سرم، واقعا یه وقتایی دلم می­خواست با بیدارشدن،...
11 مرداد 1392
1